جدول جو
جدول جو

معنی زه خیار - جستجوی لغت در جدول جو

زه خیار
(زِهْ)
نوعی از گریبان، خیار نوبر. (ناظم الاطباء). رجوع به خیار زه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دِهْ)
دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 60هزارگزی شمال باختری کرمان. سکنۀ آن 700 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در 62هزارگزی شمال باختری سکوهه. سکنۀ آن 393 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کاه خوار. که کاه خورد. که خوراک وی کاه باشد چون اسب و استر و دیگر ستوران:
ز علم بهرۀ ما گندم است و بهر تو کاه
گمان مبر که چو تو ما ستور که خواریم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(دِهْ خَ)
دهی است از دهستان پشت بسطام بخش قلعۀ نو. واقع در 5هزارگزی باختری شوسۀشاهرود به گرگان دارای 167 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ خَ / خِ)
نخیر. نه. خیر. لا. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خر خیار
تصویر خر خیار
سیماهنگ
فرهنگ لغت هوشیار